رمانرز کبودنوشته فهیمه رحیمی
خلاصه:
بخشی از رمان:
مات و مبهوت چشم به دهان پسرعمو رسول دوخته بود که داشت با آب و تاب خبر معاون ی شدن آقا نعیم را تعریف می کرد و از او متعجب تر خانم و آقای رازقی بودند که با نگاه ناباور خود به رسول چشم دوخته بودند. نعیم و معاون ی؟! رسول وقتی از سخن باز ایستاد رو به عمویش کرد و پرسید:
ـ شما هم باورتان نمی شود بله؟
ژانر:عاشقانه،اجتماعی
تعدادصفحات:237
مه رمان رسول منبع
درباره این سایت