دانلودرمان خاطرات نوشته makhmal_66 کاربر انجمن نودهشتیا

 

خلاصه:

 

آرام برای فرار از وضع نابسامان خانواده اش تلاش می کنه مثل دوستش زهرا خوش باشه. در واقع الکی خوش باشه. درست و غلط راهی که در پیش داره یک طرف؛ وجود خانواده ای که آرام رو طرف یک زندگی بی سر و ته، با سر هل میدن یک طرف. مادر آرام با فکر به این که خوشبختی آرام رو می خواد؛ آرام رو مجبور می کنه که به عقد کسی که دوستش نداره در بیاد و آرام توی زندگی ای اسیر می شه که سر و تهش رو رازهای ناگواری گرفتن. پایان زندگی تلخ آرام رو مرد دیگه ای رقم می زنه و اون مرد …پایان خوش

 

مقدمه:

من یک زنم. یک زن که شاید جایگاهش در تمام دنیا کلی فرق داشته باشد. مردمانی هستند؛ که زن را عاشقانه قبول می کنند و برای مقام زن بودنش احترام خاصی قائل هستند. ساده ترین مثالش را نی که توی جلسات قرآن دیده ام هم می توانند بزنند. می گفتند از پیامبری که دخترش را مادر خودش خطاب کرده و فاطمه را نور دو چشمش. پیامبری که همیشه می گفت فاطمه پاره ی تن من است. پس چرا من نور دیدگان کسی نیستم؟ پاره ی تن بودن چه مزه ای دارد؟ من مادر بودن نخواستم؛ پیشکشتان! دخترتان باشم؛ مرا بس.

در قاموس من؛ در خاندان و خانواده ی من زن بودن معنای دیگری دارد. می خواهی معنایش را بشنوی؟ گوش باز کن … طاقت و تحملت را بالا ببر. این جا … در خاندان من، زن بودن معنای تلخی دارد. معنای زهری اصیل و خالص.

زن بودن در خانواده ی من یعنی سرکوب، یعنی هیچ شمرده شدن، یعنی ضعیفه بودن، یعنی مطیع بودن. مطیع هر کسی که قدرت دارد. زن و مردش مهم نیست؛ هر کس که قدرت دارد! هر کسی! روی هر حرف؛ هر هجا؛ هر علامتش فکر کن.

زن بودن یعنی تمام روز بغض هایت را قورت بدهی و هیچکس نفهمد. زن بودن یعنی این که همیشه دلت تکه تکه باشد و بدتر آن که، تکه های دلت این ور و آن ور دنیا پراکنده باشند.

زن بودن خیلی مضحک است. زن بودن دنیایی است از تضادها. خواستن ها و نداشتن ها. نیازهای کوچکِ خنده دار و حتی همان ها هم برآورده نشدن!

زن بودن یعنی حسرت این که لاک صورتی و روسری نارنجی و مانتوی سفید و کفش های سرخ، یعنی که سهم تو هم از هوا و آسمان و زمین مساویِ آن دیگری ها باشد. زن بودن یعنی حسرت آغوش های بی منت و بی پرسش. زن بودن دنیایی است همه ترس و واهمه و اضطراب.

زن بودن من یعنی همه ی این ها، یعنی خانواده ات فراموشت کنند و برایشان آرزوها و آمال تو مهم نباشد. زن بودن من پر از درد است. زن بودن من خالی است از تمام پاره ی تن بودن ها، خالی است از بوسه های پدرانه و آغوش مادرانه. خالی است از لبخندهای دوست داشتنی و حس خوب انسان بودن. زن بودن من حس گندی دارد.

داستان زندگی من تکرار زیاد دارد، پر است از حس حقارت و درد.

اما برای من زندگی … نه این مردگی تمام نشدنیست. می رسد روزی که خودتان از این که به من بدی کردید شرمزده شوید. عاقبت می رسد آن روز!

 

ژانر:عاشقانه،اجتماعی

 

تعدادصفحات:765


مه رمان یعنی ,آرام ,خانواده ,زندگی ,تمام ,خالی ,بودن یعنی ,بودن دنیایی ,یعنی حسرت ,قدرت دارد ,خاطرات ,دانلودرمان خاطرات منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شرکت سایبان برقی متین هواشناسی بابلسر فورکا سورس ربات های تلگرام کسب درآمد اینترنتی | بیت کوین هر چی که بخوای خرید اینترنتی